انسان شناسي، كليات
انسان شناسي، كليات
1.مفهوم انسان شناسي
در اين ميان، شناخت انسان اهميت ويژه اي دارد و دانشمندان فراواني را در رشته هاي علمي مختلف به خود مشغول ساخته است.(1) در آموزه هاي اديان آسماني، بويژه اسلام، پس از خدا، «انسان» اساسي ترين محور به شمار آمده و آفرينش جهان، فرستادن پيامبران و كتاب هاي آسماني، براي رسيدن او به سعادت نهايياش صورت گرفته است. در جهان بيني قرآن، همه ي موجودات آفريده ي خدايند و هيچ چيز در عرض خدا قرار ندارد، با اين حال جهان را از منظر قرآن مي توان مانند دايره اي با دو نقطه ي استناد به مختصات اصلي، يكي در بالا (خدا) و ديگري در پايين (انسان) در نظر گرفت.(2) از سوي ديگر، با وجود سابقه ي ديرينه و گستردگي تلاش هاي بشر در اين زمينه، انسان شناسان بسياري از پرسش هاي مهم ناظر به انسان و زواياي وجود وي ناتواناند و امروزه از «انسان موجودي ناشناخته» و «بحران انسان شناسي» سخن به ميان ميآورند.
پيش از ورود به بحث انسان شناسي از منظر قرآن كريم، در اين فصل به بررسي مفهوم انسان شناسي و انواع آن، اهميت و ضرورت انسان شناسي، بحران انسان شناسي و ابعاد آن و نيز ويژگي هاي انسان شناسي ديني مي پردازيم.
تعريف انسان شناسي
2.انواع انسان شناسي
انسان شناسي تجربي، عرفاني، فلسفي و ديني
گروهي راه درست شناخت انسان را سير و سلوک عرفاني و دريافت شهودي دانسته و با تلاش هايي كه از اين طريق انجام دادهاند، به نوعي شناخت از انسان دست يافته اند كه مي توان آن را «انسان شناسي عرفاني» ناميد. جمعي ديگر، از راه تعقل و انديشه ي فلسفي به بررسي زواياي وجود انسان دست يازيده و او را از اين منظر كاويده و نتيجه ي تلاش فكري خود را «انسان شناسي فلسفي» ناميده اند. گروهي نيز با استمداد از متون ديني و روش نقلي، در صدد شناخت انسان برآمده و «انسان شناسي ديني» را پايه گذاري كرده اند.
آنچه در سلسله بحث هاي آينده ي اين كتاب مورد نظر است، بررسي انسان با روش نقلي و در پرتو قرآن است.
انسان شناسي خُرد وكلان
3.اهميت و ضرورت انسان شناسي
الف)انسان شناسي در چارچوب انديشه ي بشري
معنا يابي زندگي
عقلانيت نظام هاي اجتماعي و اخلاقي (6)
موجوديت و اعتبار علوم انساني تبييني
سوگيري علوم انساني و تحقيقات اجتماعي
ب)انسان شناسي در چارچوب معارف قرآن
ارتباط انسان شناسي با خداشناسي
ندانمت كه در اين دامگه چه افتادست
هم شناخت حضوري انسان راهي است براي شناخت حضوري حق، كه راه عرفان و شهود است و هم شناخت حصولي آدم راه شناخت حصولي پروردگار است، كه با تأمل در اسرار و حكمت هايي كه خداوند - جلّ جلاله - در وجود انسان نهاده است ارتباط مي يابد و شناخت آنها بر معرفت آدمي درباره ي صفات خدا مي افزايد.
انسان گنجينه ي اسرار الهي
قرآن نيز به اين معنا اشاراتي دارد:
وفي الأرض آياتٌ للموقنين* وفي أنفسكم أفلا تبصرون (9)؛ «در زمين براي اهل يقين نشانه هاي بسياري است و نيز در خودتان، آيا نمي نگريد؟!» (10)
همچنين، در آيه اي ديگر مي فرمايد:
سنريهم آياتنا في الآفاق و في أنفسهم حتّي يتبيّن لهم أنّه الحقّ أولم يكف بربّک أنّه علي كلّ شئٍ شهيدٌ (11) (12)؛ «به زودي نشانه هاي خود را در پيرامون جهان و در درون خودشان به آنها نشان مي دهيم تا براي آنان آشكار گردد كه او حق است؛ آيا كافي نيست كه پروردگارت بر هر چيز شاهد است؟!»
اين آيه بويژه بر آيات انفسي تكيه مي كند. نيز در آيه ي ديگر مي فرمايد:
يا أيّها الذّين آمنوا عليكم أنفسكم لا يضرّكم من ضلّ إذا اهتديتم (13) (14)؛
«اي كساني كه ايمان آورده ايد! مراقب خود باشيد. هرگاه شما هدايت يافته باشيد، كسي كه گمراه شده، به شما زياني نرساند».
علامه طباطبايي (رح) ذيل اين آيه بحث گستردهاي در معرفت نفس آورده و خواسته اند از سياق آيه استفاده كنند كه تأمل در نفس، راهي براي هدايت است؛ چون صدر آيه تأكيد دارد بر اينكه خودتان را بيابيد و در خود انديشه كنيد، سپس مي فرمايد: «لايضّركم من ضلّ إذا اهتديتم»، كه مفاد آن بر حسب بياني كه ايشان فرموده اند اين است (15): هنگامي كه در نفس خود بينديشيد به هدايت مي رسيد و ديگر، گمراهي ديگران به شما زياني نمي رساند. دست كم مي توانيم اين بيان را يک وجه محسوب كنيم. نيز در قرآن، همچنان كه آياتي داريم مؤيد اين نظر كه معرفت نفس، راهي براي معرفت خداست، آياتي هم داريم كه نسيان نفس و غفلت از شئون را ملازم با فراموش كردن خدا شمرده است:
نسوا الله فأنساهم أنفسهم (16)؛ «خدا را فراموش كردند و خدا خودشان را از يادشان برد».
بدين گونه مي توان دريافت كه توجه به نفس با توجه به خدا نوعي قرابت يا ملازمت دارد؛ چنان كه نسيان و فراموشي نفس با فراموش كردن خدا چنين ملازمتي دارد.
روايات بسياري نيز در همين زمينه از اهل بيت عصمت و طهارت - كه درود خدا و فرشتگان و پاكان و نيكان بر آنان باد - در كتاب هاي روايي مضبوط است؛ بويژه در كلمات قصار اميرمؤمنان كه در غرر الحكم آمدي جمع آوري شده است.(17)
باري، يكي از وجوه اهميت شناخت انسان، همين است كه به خداشناسي كمک مي كند؛ چنان كه در روايت آمده است كه راه شناخت خدا، خودشناسي است: من عرف نفسه(فقد) عرف ربّه؛ «هركس خود را شناسد همانا خداي خود را شناخته است».
ارتباط انسان شناسي با نبوت
ماهذا إلّا بشرٌ مثلكم... ولوشاء الله لأنزل ملائكةً ما سمعنا بهذا في آبائنا الأوّلين (18) (19)؛ «اين [مرد] جز بشري همچون شما نيست... اگر خدا مي خواست [پيامبري بفرستد] فرشتگاني نازل مي كرد؛ ما چنين چيزي را در نياكان خود نشنيدهايم!»
«ما نشنيده ايم كه انساني پيامبر شود!» چنان كه گفتيم، يكي از دليل هاي اين گمان نادرست همين بود كه انسان لياقت ندارد كه به او وحي شود؛ يعني در واقع آنگونه كه آنان از انسان شناخت داشتند، چنين لياقتي را در وي نمي ديدند. بنابراين اگر انسان درست شناخته شود، از وجوه معرفت انسان يكي همين است كه چنين لياقتي در نوع انسان وجود دارد.
ارتباط انسان شناسي با معاد (20)
4.بحران انسان شناسي معاصر و ابعاد آن
ماكس شلر، فيلسوف و انسان شناس آلماني، مي نويسد: «هيچ وقت در عرصه ي تاريخ...انسان آن قدر براي خود مسئله نبوده كه امروز هست...علوم تخصصي كه پيوسته تعدادشان رو به افزايش است و با مسائل انسان سرو كار دارند، بيشتر پنهانگر ذات انسان در پرده ي حجاباند».(22)
برخي از كاستي هايي كه انسان شناسي معاصر را دچار بحران كرده عبارتند از:
الف)ناسازگاري نظريات با يكديگر و فقدان انسجام دروني؛
ب)فقدان داور كارآمد و مورد اتفاق؛
ج)ناديده گرفتن گذشته و حيات پس از مرگ انسان.
5.ويژگيهاي انسان شناسي ديني
جامعيت
اتقان و خطاناپذيري
توجه به مبدأ و معاد
بينش ساختاري
خلاصه
*براي شناخت انسان از روش هاي گوناگون تجربي، عرفاني، فلسفي و ديني مي توان بهره گرفت.
*در روش انسان شناسي ديني از متون ديني بهره گرفته مي شود.
*در انسان شناسي كلان يا كل نگر، انسان به طور كلي مورد بررسي قرار مي گيرد.
*در انسان شناسي خُرد يا جز نگر، از انسان در شرايط، زمان، مكان يا از بُعدي خاص سخن گفته مي شود.
*اهميت انسان شناسي در چارچوب انديشه ي بشري آن است كه تبيين معناي زندگي، عقلانيت نظام هاي اجتماعي، موجوديت و اعتبار علوم انساني تبييني، و سوگيري علوم انساني و تحقيقات اجتماعي به آن وابسته است.
*اهميت انسان شناسي در چارچوب معارف قرآن آن است كه اولاً، انسان شناسي راه گشاي شناخت خداست؛ ثانياً تبيين بحث وحي، نبوت و معاد متأثر از انسان شناسي است.
*انسان شناسي معاصر به دليل ناسازگاري نظريات موجود در آن، فقدان انسجام دروني اين نظريات، نبود داور كارآمد و مورد اتفاق و ناديده گرفتن گذشته و حيات پس از مرگ انسان، دچار بحران است.
*مهم ترين ويژگي ها و مزاياي انسان شناسي ديني عبارتند از: جامعيت، اتقان، توجه به مبدأ و معاد، و بينش ساختاري.
پي نوشت ها :
1-از جمله علومي كه به بررسي انسان و رمز و رازهاي آن مي پردازد، علوم انساني تجربي و فلسفه هاي مضاف آن، علم النفس فلسفي، خودشناسي، فلسفه ي اخلاق، عرفان، اخلاق، فلسفه ي اجتماعي، فلسفه ي علوم اجتماعي، تاريخ و حقوق است.
2-توشي هيكو ايزوتسو، خدا و انسان در قرآن، ترجمه ي احمد آرام، ص92.
3-انسان شناسي تجربي را نبايد با انسان شناسي به مفهوم anthropology خلط كرد. چنان كه در متن درس اشاره شد، انسان شناسي تجربي، شامل همه ي شاخه هاي علوم انساني از جمله آنتروپولوژي مي شود. آنتروپولوژي در طول تاريخ كاربردهاي مختلفي داشته، ولي در كاربرد رايج آن در محافل علمي و دانشگاهي در عصر حاضر، يكي از شاخه هاي علوم اجتماعي يا علوم انساني تجربي است كه به مسائلي مانند منشأ پيدايش انسان، توزيع جمعيت و پراكندگي آن رده بندي انسان ها، پيوند نژادها، خصيصه هاي فيزيكي و روابط اجتماعي و موضوع فرهنگ، با روش تجربي مي پردازد.
4-واژه ي علوم انساني در فارسي گاه معادل واژه ي «humanities» و گاه معادل واژه ي «Social sciences» قرار داده مي شود. واژه ي humanities كه بهتر است برابر نهاد فارسي آن را دانش انساني يا معارف انساني قرار دهيم، در نخستين كاربردش بر آن دسته از آثار لاتيني و يوناني اطلاق مي شود كه بر خلاف خداشناسي اهل مدرسه در قرون وسطا، به جنبه ي انساني مي پردازند. اين واژه در اروپا و آمريكا براي تفكيک رشته هاي ادبيات، زبان ها، فلسفه، تاريخ هنر، خداشناسي و موسيقي از علوم اجتماعي و طبيعي بكار برده مي شود و به لحاظ روش، به روش تجربي و علمي محدود نيست. معارف ديني نيز در صورتي كه محصول انديشه ي بشر تلقي شود، در اين قلمرو قرار مي گيرد. براين اساس، معارف ديني به مثابه ي بينش ها و ارزش هاي دريافت شده از سوي خداوند و ماوراي طبيعت، خارج از اين حوزه است. واژه ي Socail sciences كه معادل دقيق آن «علوم اجتماعي تجربي» است، گاه به معناي مجموعه ي علوم تجربي انساني در برابر علوم تجربي طبيعي به كار مي رود و شامل جامعه شناسي، روان شناسي، علوم سياسي، اقتصاد و حتي علوم تربيتي، مديريت و شاخه هايي از علم حقوق مي شود و گاه در كانون آن، جامعه شناسي، اقتصاد، علوم سياسي و انسان شناسي (anthropology) قرار دارد و روان شناسي اجتماعي، زيست شناسي اجتماعي، جغرافياي اجتماعي و شاخه هاي مرزي آن، حقوق، فلسفه ي اجتماعي، تئوري هاي سياسي و تحقيقات تاريخي (تاريخ اجتماعي، تاريخ اقتصادي) از جهت روش، شاخه هاي مشترک آن به شمار مي آيند. ر.ک:
Kuper Adman, the social aciences Encyclopedia, Rotlage and kogan paul.
و همچنين ر.ک: بولک بارس و ديگران، فرهنگ انديشه ي نو، ترجمه ي پاشايي.
و نيز ر.ک:
Theodorson George, A modern Dictionary of Social Sciences.
5-مسئله ي معنايابي زندگي، در روان درماني (psychotheratpy) اهميت فراواني يافته و يكي از شاخه هاي روان درماني، معنا درماني (logotherapy) نام گرفته است. روان شناسان معنا درمان معتقدند همه ي بيماري هاي رواني را كه منشأ جسماني ندارند، مي توان با معنادار كردن زندگي درمان كرد. ويكتور فرانكل (Emil Viktor Frankle) بنيان گذار معنادرماني معتقد است: معنا دادن به زندگي بايد به گونه اي باشد كه فرد براي زيستن خود به تصويري از هدف نهايي دست يابد تا در پرتو آن، همه ي زندگي برايش معنادار شود و پرسش بي پاسخ كه معنادار بودن زندگي وي را متزلزل سازد، برايش باقي نماند. در اين صورت است كه همه ي بيماري هاي رواني كه منشأ جسماني ندارند، علاج پذيرند. برايآگاهي بيشتر از معنادرماني، ر.كک: ويكتور فرانكل، انسان در جستجوي معنا، ترجمه ي اكبر معارفي؛ همو، پزشک و روح، ترجمه ي بيرشک؛ همو، فرياد ناشنيده ي معنا، ترجمه ي بهزاد بيرشک.
6-مقصود ما از واژه ي «نظام اجتماعي» مجموعه اي به هم پيوسته و داراي ارتباط منطقي از باورداشت ها و ارزش ها است كه در حوزه اي خاص براي تنظيم روابط اجتماعي به منظور دستيابي به هدفي معين در نظر گرفته مي شود؛ مانند نظام اقتصادي اسلام. نظام اجتماعي در اين بحث با مفهوم نظام اجتماعي در علوم اجتماعي كه ناظر به روابط بهم پيوسته ي اعضا و بخش هاي مختلف يک جامعه است، متفاوت و در عين حال مشابه و جنبه ي انتزاعي آن بيشتر است. با توضيح ياد شده تفاوت قانون علمي و نظريه ي اجتماعي با نظام اجتماعي نيز روشن مي شود.
7-ر.ک: عبدالله جوادي آملي، انسان در اسلام، ص34.
8-براي آگاهي از سوگيري علوم انساني موجود به تحليل هاي صرفاً مادي و غفلت از ابعاد معنوي و عنصر ماورايي، ر.ک: دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، مكتب هاي روانشناسي و نقد آن (بويژه بخش نقد مكتب ها).
9-ذاريات (51)، 20 و21.
10-ر.ک: محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج18، ص404.
11-ر.ک: همان، ج17، ص431؛ عبد علي العروسي الحويزي، نورالثقلين، ج4، ص555.
12-فصلت(41)،53.
13-ملافتح الله كاشاني، منهج الصادقين، ج3، ص326.
14-مائده(5)، 105.
15-محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج6، ص174.
16-حشر(59)، 19.
17-نمونه هايي از آن را نيز علامه طباطبايي (رح) ذيل آيه ي 105 سوره ي مائده آورده است. ر.ک: همو، الميزان، ج6، ص81.
18-ر.ک: همان، ج15، ص28.
19-مؤمنون(23)، 24.
20-ر.ک: محمدتقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ج3، ص7؛ غلامحسين ابراهيمي ديناني، معاد از ديدگاه حكيم مدرس زنوزي، ص39؛ عبدالله جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن كريم، ج12، ص84.
21-هوسرل از جمله كساني است كه به بحران انسان شناسي پرداخته اند. وي در سخنراني وين (مي 1935) با عنوان «فلسفه در بحران انسانيت اروپايي» و در سخنراني پراگ (دسامبر1934) با عنوان «بحران علوم اروپايي و روان شناسي» از اين موضوع سخن گفت و يادداشت هاي وي در اين زمينه پس ازمرگش در سال 1954 به صورت كتابي پر حجم با عنوان بحران علوم اروپايي و پديدار شناسي استعلايي منتشر شد. ر.ک: بابک احمدي، مدرنيته و انديشه ي اعتقادي، ص56.
22-Sheler Max, Iasituation de I’hommo dans la monde, p,17.
به نقل از: ارنست كاسيرر(1360)، فلسفه و فرهنگ، ترجمه ي بزرگ نادرزاده، ص46، 47.
23-ر.ک: محمدتقي مصباح يزدي، راه و راهنماشناسي، ص43، 44.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}